شب آرزوها مجددا آغاز شد و من تنها در حسرت یک ارزو مانده ام
آرزویی که سال هاست در پی اش سختی های فراوان کشیده ام
شب ها بی خوابی،روز ها بی قراری،هفته های تکراری،سوخته ام
خدایا در این شب پر از احساس و آرزو با گوشه چشمی به این دلم
و با تمام خوبی ها و بخشندگی ها و مهربانی هایت پرده دلم را بگشاء
آمین...!
آرزو،آرزوی با تو بودن،آرزوی لحظه ای بوئیدنت
آرزوی یک بوسه،آرزوی در آغوش گرفتنت
میگویند در این شب از خدایت چیز های کوچک نخواه
خواسته هایم به نظر پوچ و بی نهایت کوچکند
ولی این نهایت ارزوی دلم است
کاش در ارزوهای مقدس و زیبایت
ذره ای یاد ماهم باشی...!
نمی دانم چرا اینگونه است؟
می بینی اما
دلت بسته به مهر دیگری است
بی اعتنا می گذری
و عاشقانه به کسی می نگری
که دلش پیش تو نیست...
دیکتــــه روزگار
نبودنت را برایم دیـکتــــــه می کنــــد
و نـُمره من
بـاز می شود . . . صــفــــــــر !
هنــــــوز . . .
نـبودنـت را . . . یـاد نگرفتــــه ام
و عشق آن لحظه معنا پیدا میکند که
همدمت اجازه بوسیدن دهد
و تو با نهایت عشقی که در دل داری
بوسه بر پیشانی معشوقه ات بزنی !!!!
دلم حال و هوای تو روا پیدا کرده
حال و هوای بوییدن عطر دل انگیز وجودت
حال و هوای بوسه زدم بر سجده گاهت
تنها دلخوشی من همین تفکرات خیالی است
حیف که به حقیقت نمی پیوندد
آرزوی خوشبختی برایت میکنم....!
آن روزها که با تو بودن برایم آرزو بود
تمام شد !
امروز با تو بودن
یا نبودن فرقی ندارد...
سیگار باشد یک خیابان و برگهای زرد پاییزی...
من میروم تا دود کنم هستی ام را ....!!!
چگونه بگویم ؟
اصلا از چی بگم ؟
از این همه تنهایی ؟
یا از این مرحم تنهاییم که فقط سیگار شده ؟
ولی بدون این مرحم الان جای خالیه تورو واسم پر میکنه .
منو درک میکنه . . . . . !
همون کارایی که تو هیچوقت نکردی . . . !!!!
از خودم دور میشوم
تا به تو نزدیکتر باشم
این روزها . . .
" خیال "
تنها راه با تو بودن است !
دست هایی ست
که از بیم آغـــــوش شدن
توی جیبم محــــکم مشت کرده ام
وقتی عابری که عطر تو را به تن زده
تو نیستی !