لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن
بیـن روح و بدن ات فاصله تعیین کردن
نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"
نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن
زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد
عشق بین همه برخاست به تحسین کردن
آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام
که نمانده است توانایی نفرین کردن
"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی
گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن
"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"
خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!
وزش باد شدید است و نخ ام محکم نیست!
اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن
دختـــــری که
هی ✖ شیـــــطونی ✖ نکنه
✔ گــــــــــاز ✔ نگیره
بهونه نیاره , دعوا نکنه
✖قـــــهر✖ نکنه
مختـو ✔ سرویـس ✔ نکنه
✖ حرصـت ✖ نده
✔ حســودی ✔ نکنه
دخـتر نیــس که مـــامــان بــزرگه :D:x
خیلی سختِ نگه داشتنِ بغض پشت تلفن...!!!
مخصوصاً وقتی که میخواهی نفهمه هی قورتش میدی هی...
اما آخرهم چیکه چیکه اشکات گونه ها تو خیس میکنه
اون موقع ست که یهو تلفنُ قطع میکنی
بعدشم میگی خودش قطع شد خیلی درد داره...
بـایـد کسی را پـیـدا کـنـم
کـه دوسـتـم داشـتـه بـاشـد (!)
آنـقـدر کـه یـکـی از ایـن شـب هـای لـعـنـتـی
آغوشش را بـرای مـن و یـک دنـیـا خـسـتـگـی اَم بـگـشـایـد...
هـیـچ نـگـویـد! هـیـچ نـپـرسـد...
فـقـط مـرا در آغوش بـگـیـرد...
بـعـد هـمـانـجـا بـمـیـرم...