نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان نه باده صاف كهن
خواهم كه به خلوتكده ای از همه دور
"من باشم و من باشم و من باشم و من "
یک نامه ام، بدون شروع و بــــدون نام
امــروز هـم مطابق معمـــــول ناتمــــام
خوش كرده ام كنارتو دل وا كنم كمی
همسایه ی همیشه ی ناآشنا؛سلام
ازحال و روز خودكه بگویم،حكایتی است
بـی صفحه زندگانــی بـی روح و كم دوام
جــویای حـــال از قلــم افتاده هـــا مباش
ایام خوش خیالی و بی حالی ات،به كام!
دردی دوا نمی كنــد از متن تشــنه ام
چیزی شبیه یک دل در حــال انهــــدام
در پیشگــاه روشــن آییــنه می زنـــم
جامی به افتخــــار تو با بــاد روی بــام
باشد برای بعد اگــــر حرف دیگری است
تا قصه ای دوباره از این دست، والسلام!
این مهم نیست که دل تازه مسلمان شده است
کـــه بـــه عشق تو قمــــر قاری قرآن شده است
مثــل من باغچـــــه ی خانــه هـــــم از دوری تــــو
بس که غم خورده و لاغر شده گلدان شده است
بس کـــه هر تکــه ی آن با هوسی رفت ، دلم
نسخه ی دیگری از نقشه ی ایران شده است
بی شک آن شیخ که از چشم تو منعم می کرد
خبـــــر از آمدنت داشت کـــه پنهان شده است
عشق مهمان عزیزی ست که با رفتن او
نرده ی پنجره ها میله زندان شده است
عشق زاییده ی بلـــخ است و مقیم شیراز
چون نشد کارگر آواره ی تهران شده است
عشــــق دانشـــکده تجــــربـــــه ی انسانهـــاست
گر چه چندی ست پر از طفل دبستان شده است
هر نو آموختــه در عالـــم خود مجنون است
روزگاری ست که دیوانه فراوان شده است
ای که از کوچـــه معشوقـــه ی ما می گذری
بر حذر باش که این کوچه خیابان شده است
نگیر از این دل دیوانه، ابر و باران را
هوای تنگ غروب و شب خیابان را
اگر چه پنجره ها را گرفته ای از من
نگیر خلوت گنجشکهای ایوان را
بهار، بی تو در این خانه گل نخواهد داد
هوای عطر تو دیوانه کرده گلدان را
بیا که تابستان، با تو سمت و سو بدهد
نگاه شعله ور آفتابگردان را
تو نیستی غم پاییز را چه خواهم کرد
و بی پرنده گی عصرهای آبان را
سرم به یاد تو گرم است زیر بال خودم
اگر به خانه ام آورده ای زمستان را
بریز! چاره ی این عشق، قهوه ی قجری ست
که چشمهای تو پر کرده اند فنجان را ...!
رو به تو سجده می کنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم نماز من نماز نیست
مرا به بند می کشی از این رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه می کنم بلکه تو باورم کنی
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
عذاب می کشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی شکنجه اشتباه نیست