تا حالا شده دلت بگیره از دست غصه دق کنه بمیره
تا حالا شده که محتاج بشی حتی خدا هم دستاتو نگیره
تا حالا شده یه روز بی خبر عشقت بره بهونشو بگیری
بفهمی هر چی می گفت دروغ بود کم بیاری دلت بخواد بمیری
ای خدا زندگیم نقش بر آب حال قلب عاشقم بد جور خراب
قسمت میدم که جونمو بگیری زنده بودن واسه من عین عذاب
تو که از حال دلم با خبری چرا گریه هام نداره اثری
به چه جرمی ای خدا بگو به من داری آبروی من رو می بری
تا حالا تنها یه جا نشستی بی سر و صدا توی خودت شکستی
حس خجالت بشینه رو چهرت از این که حس کنی اضافی هستی
تا حالا شده چیزی ببینی دلت بخواد کور بشی و نبینی
واسه پنهون کردن گریه هات زیر بارون بدون چتر بشینی
دفتر خاطرات مرا آرام بگشا ای نسیم
چون در میان هر ورق یک قلب عاشق خفته است
صدایت میکنم
این جانمـــــــــ که میگویی
جانم را میگیرد
نزن این حرف ها را
دل من جنبه ندارد
وقتی نیستی دمار از روزگارم در می آورد ......
مخاطبـــــــــــــــــــــــــــــــــ خاصــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عاشقانه نمینویسم دیگـــــــر ....
اگر نوشتمـــــ
دنبال مخاطب خاص نگـــــرد ....
چون کسی ارزش خاص بودن نــــــداره ...!!!!
دیگه آدما اهل
عاشقی نیستن
اهل سرمایـــــــــــــــه گذاری شـــدن ....
همین و تمام