انقدر از خوبی هایش پیش دیگران گفتم
که وقتی سراغش را
میگیرند
شرم دارم بگویم
تنـــــــهــــــایــــــــــــــــــــــــــــم
گذاشت
با درد دوريت چه كنم ..!
نگاهت فریاد میزند در دلم.........!
نگاهم کن.......!
نگاه تو فقط نگاه نیست......!
نمیدانی در نگاهت چه میبینم........!
من با نگاهت دنیایی دارم.......!
باچشمانت.......!
با دستانت......!
با درد دوریت چه کنم........؟
درد......!
درد را از هر طرف بنویسم درد است......!
پس آرام باش.......!
با رفتنت من هم میروم......!
اجازه ی رفتنم فقط یک خداحافظی است.......!
من برای ملاقات خالقم آماده ام.......!
بودنت را میخواهم.......!
تو خود میدانی که چقدر نیاز به بودنت دارم.....!
نگو.....!
نگو که فکر کن کنارتم......!
از من نخواه......!
فکربودنت را با بودنت یکی ندان......!
فاصله......!
یک حرف ساده.......!
اما پر از فاصله........!
نگاه کن........!
بخند.....!
بخند که من با خنده ات زنده ام......!
من فقط.......!
سکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوت میکنم.............!
من هر روز و هر لحضه نگرانت می شوم که چه میکنی!؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من
غصه هاییت برای من همه بغضها واشکهاییت برای من
بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را
صدای همیشه خوب بودنت را دلم برایت تنگ شده دوست دارم