انگشتانم که لای ورق های دیوان حافظ می رود ...
دست دلم میلرزد
اما به خواجه میسپارم تا امید را از دلم نگیرد
دلم میخواهد همیشه بگوید :
یوسف گمگشته باز آید به کنعان
غم مخور ...!
قحطی همدم است ؛من به خوشآمدگویی تابلوی خیابان هم دلخوشم
آینه بهترین دوستمــه !!
چون وقتی گـریـه میکنم ، نمی خنده …
باران همیشه می بارذ...اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند....
بی انصافیست!!
این همه اشک فدای یه چشمک شد...!!
گاهی وقتها یک “شب” چند “سال” طول میکشد ...؟؟؟؟
فروغی چه زیبا میگفت : اگر یاد کسی هستیم این هنـر اوست ، نه هنـر ما ...!
چقـدر زیبـاست کسـی را دوسـ♥ــت بـداریـم
نـه برای نیــاز ...
نـه از روی اجبــار ...
و نـه از روی تنهایـی ...
فقـط بـرای اینـکه ارزشـش را دارد