نوشتم نامه ای با برگ انگور
جدا گشتم دو سال از خانه ام دور
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮﺍﻡ،ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ
ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ
ﻟﺬﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ !
از من کارهای سخت بخواه!
مثلا هوس توت فرنگی کن در چله ی زمستان!
برایم بهانه ای در قله ی قاف بتراش!
یا من را
به جنگ اژدها بفرست
اما هرگز نخواه
که دوستت نداشته باشم
اگر خسته دل و پر غم و دردید